Counter

Dienstag, 20. Oktober 2009

آیا شما هم مثل من میخواهید فریاد بزنید؟

آیا شما هم مثل من میخواهید فریاد بزنید؟

اگر تا به حال مطلع نشده ید, برای تان بگویم که چند روزی ست یکی از دوستان من و شما که مطمئنم اگر او را تا روز 10 اکتبر نمی شناختید با او و اسم او " مریم خانوم " آشنا شده ید. ایشان در روزهای اخیر به خاطر زحماتی که کشیدهاند مورد ترور های تلفنی و ایمیلی قرار گرفته اند.
دلم خون است و سخنی دارم و نمیدانم که آن را به که بگویم.
مدت سه ماه است که کار گروهی را با ایرانیان تجربه میکنم.
مدت سه ماه است که برای بدست آوردن حقوق فردی, معدنی و اجتماعی خود و هموطنانم با ایرانیان مقیم وین هم صف شده ام.
من از روز اول میدانستم که راه دشوار است, و نیاز به صبر ایوب دارد. بنا بر همین دلیل به خود گفتم باید بی آموزی راه هماندیشی, همفکری و همراهی را.
تجربه های زیادی آموختم و شناختم آدمهای گوناگون را.
در این مدت آموختم که هر که باشم آنی نیستم که هستم.
آموختم اگر زن باشم یک فاحشه هستم و اگر مرد باشم یک کس کش.
اگر خود را آرایش کرده باشم پس چشمانم به دنبال مردان است و اگر شیک پوشیده باشم چشمانم به دنبال زنان.
اگر مسجد روم یک جاسوس هستم و اگر ریش داشته باشم یک مزدور.
اگر زیاد سخن بگویم یک وراج میباشم و گر کم بگویم یک دو رو.
اگر اهل رشت باشم بی ناموس و اگر ترک باشم یک خر.
اگر اهل کرد باشم یک گردن کلفت و اهل قزوین باشم بچه باز هستم.
اگر خر باشم بایستی سوارم شوند و اگر گاو بایستی بدوشنم.
اگر سر سخنی داشته باشم بستگی به جنسیتم یا لنگهایم هواست و یا حرام زاده.
اگر دگر سخنی داشته باشم باج بگیر هستم و اگر ساکت خود فروش.
هر کاری کنم یا کم کرده ام و یا نتیجه کار من مال دیگران است.
اگر در کنار کسی ایستادم پس گرایشی دارم به آن گروهی که آن شخص کناری من به آن دارد.
و اگر در کاری موفق بودم بایستی سرکوب شوم که مبادا موفقیت دیگری بدست آورم.
هرچه بودم یا هستم همیشه آن بودم که دیگران بر من تعیین کردند,
و اگر گفتم که من آن نیستم که شما ها میگویید فریادها و هیاهو ها گوش فلک را کر کرد.
اگر فریاد بر آوردم که نیاز به کمک دارم کسی را در اطراف خود نیافتم و جز سکوت چیز دیگری نشنفتم.

گاه در تاریخ زندگی آدمی لحظاتی پیش میآید که در آن به اقتضای زمان و زمین و زمانه، سکوت از هر صدایی و فریادی رساتر است. مثلا آنگاه که برای گسترش ندادن اختلافات سکوت میتواند از هر صدایی بلندتر به گوش رسد. لیکن این حالت و وضعیت، همواره قابل استمرار نیست، به ویژه اگر سکوت گاه حمل بر ترس و بی ندایی از یک سو و شجاعت و حقانیت دیگری از دیگر سو شود. این حال و حالت، البته قابل تحمل نیست به ویژه اگر کوته آستینان جویدهگو و بریدهخو، ادعای میدانداری و قلندری کنند.
باری، ظاهرا در اینجا سکوت نه تنها بی صدا، که بی معناست، سکوت در مقابل پرده دری، گستاخی کسانی که حرمت همه را زیر پا میگزارند.
در اینجا از همه میخواهم که دست به دست هم دهیم و از حرمت و حقوق یک دیگر دفاع کنیم، و هر جا که گستاخانی را دیدیم که با شکستن مرزها قصد در این دارند اختناق و اختلاف را گسترش دهند محدوده و مرزهای آنان برایشان مشخص کنیم و اتحادمان را تقویت.




با آرزوی روزی که در ایران دیگر استبداد، استکبار، استضعاف، نژاد پرستی، تحقیر، تضعیف، تجاوز، دیکتاتوری، زور گوی، بی حرمتی، دشمن تراشی، زن ستیزی، اعدام، بی قانونی، مرد سالاری و زن سالاری وجود نداشته باشد.

هم صف شما
شهرام گودرزی

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen