Counter

Montag, 31. August 2009

چگونه روز جهانی قدس را سبز کنیم؟


همان گونه که همه مطلع میباشند روز جهانی قدس در آخرین جمعه ماه رمضان میباشد.
در این روز هر ساله مسلمانان در همه جای جهان برای حمایت از فلسطینی ها و آزادی قدس با حمایت ایران راهپیمایی میکنند.
دولت احمدی نژاد در دوران ریاست جمهوریش به شدت از فلسطینی ها حمایت و مخصوصا در جنگ قزه با سرمایه هنگفتی از حماس پشتوانی کرده است. که این مسبب آن گشته او در مسلمانان افراطی هواداران فراوانی داشته باشد.
اما روز قدس امسال از اهمیت خاصی برخوردار است. با شرایطی که در ماههای اخیر در ایران حکمفرما ست، دولت احمدی نژاد وجه جهانی خود را از دست داده است و هر گونه حرکتی در این روز دال بر حمایت از او میباشد.
به همین منظور وظیفه همه ما آزادی خواهان این است که روز قدس را به روز قدس سبز مبدل کنیم.
نظر و پیشنهاد من این میباشد: به دلیل شرایط خاصی که در این روز حکمفرما ست، و ما بایستی از یک جهت سنگ ترازی در این جهت باشیم و از جهت دیگر چهره واقعی حکومت دیکتاتوری احمدی نژاد را به جهانیان و هواداران او نشان دهیم، بایستی اطراف تمام مسیر و یا مکانی که تظاهرات و یا گردهمایی روز جهانی قدس میباشد با حظور سبز خود همراه با پلاک کارتها، پرچمهای سبز، تصاویر جنایت های اخیر و غیره بدون دادن هیچ گونه شعاری ((تزیین)) کنیم و از هرگونه برخوردی پرهیز کنیم.
بدانید حظور سکوت سبز ما بلند ترین فریادها و شعارهای ما در این روز خواهد بود.

Freitag, 28. August 2009

دغدغه های ما ایرانیها

به نام آزادی

بعد از مدتها تلاش و رفت و آمدهای متعدد

بعد از خواستگاری ها و آمد و شد های پدرو مادر، خواهر و برادر، خاله و عمه، دایی و عمو، تعیین مهریه، شیر بها و جهیزیه با گفتن سلام و صلوات و جاری شدن صیغه، دو نفر این اجازه را بدست می آورند که زندگی مشترکی با هم داشته باشند.

اما داستان به اینجا ختم نمیشود.

بعد از پشت سر گذاشتن ماه عسل، اسباب کشی و نقل مکان جهیزیه و آیا مهریه پرداخت میشود یا خیر که در این جریان همه اهل بیت و اهل بیتِ اهل بیتها بایستی مطلع ، شریک و صاحب نظر باشند، همه و همه جلوی خانه عروس صف میکشند با این سوال، پس بچه چه شد؟

شما بایستی حالا بچه دار بشین.

بعد از مدتها تلاشهای فراوان عروس خانوم، همراه با کمکهای پیاپی آقا داماد، و با قهر ها و دعوا های اهل بیتِ اهل بیتها، بالاخره عروس خانوم بار دار میشوند و شادی و سرور را برای همه به ارمغان می آورند.

اما این شادی و سرور مدتی دوام نمی آورد.

روز، روز زایمان است. عروس خانوم در اطاق زایمان عرق و خون ریزان در حال جنگ با زمین و زمان و یک جنین که با تمام نیرو تلاش و با لگد زندن های فراوان میخواهد پای در این جهان فانی بگزارد، تمام اهل بیت و اهل بیتِ اهل بیتها پشت در اطاق زایمان دل نگران منتظر زایمانند.

پرستاری از اطاق زایمان خارج میشود.

در چهره ها یک ؟ بزرگ نوشته شده است.

پرستار: خانوم فارق شدن. او و نوزاد به حمد ال.. سالم هستند.

اولین سوال مادر عروس: پسر است یا دختر؟

چهره ها خیس عرق، گوشها همه تیز............

سکوت همه جا را فرا گرفته، انگاری عقربه های ساعت از توان دویدن افتاده اند..........

همه عروس تازه زایمان و نوزادش را فراموش کردهاند........

فلک از چرخش ایستاده است و حرکت مجدد او بستگی به این دارد که مابین پاهای این نوزاد چه باشد.

در آن لحظه همه فراموش کردهاند که موجودی نوزاد، ضعیف، ناتوان و وابسته، پا در این دنیا گذاشته است و نیاز شدید به مهر، محبت، تغذیه و گرمای خانواده دارد.

چه جنایتها که نشده است! شنیده ام که نوزادی را تغییر جنسیت دادند تا او آن باشد که مورد دلخواه است.

از قرار معلوم برای ما ایرانیان مهم است که مابین دو پا چه باشد. همه چیز ما فقط بستگی به آن دارد.

هفتاد روز است که در ایران نهالی نو کاشته شده است. چه امیدها همراه این نهال آمده است و چه خونها برای بقای این نهال ریخته شده است.

اما تمام دقدقه های ما این است که ما بین دو پای پرچم ما چه هست و چه نیست.